برگزیده

لیست کاملی از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری قسمت 364

 

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

خیط کردن-نگا. خیت کردن

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

 

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

حرص خوردن-عصبانی شدن
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

جوغ-جوی آب

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

ادرار کوچک-شاش

تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

حرف-سخن-گفتار-کلام

چار چشم-کسی مه عینک می زند

دک کردن-از سر وا کردن

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

دبه کردن-دبه در آوردن

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

 

خیک محمد-آدم چاق و فربه

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

 

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

تاب بازی-بازی کردن با تاب

بالینی-کلینیکی

خیز-ورم-آماس

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

ختم شدن-پایان گرفتن

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

 

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

 

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

پیش-برنده-آن که جلو است

اهل آن کار (کار بد)

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

جان جان-معشوق-محبوب

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
رده-حرف زشت یا نامربوط

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
خال مَخال-خال خال

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

زانویی-زانو

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

دست دادن-پیش آمدن

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

 

فال بد زدن

د ِ-زود باش!

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن

رفتگار-رفتنی-مردنی

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

چشم زهره-ترس

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

پیش کردن در-بستن در

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

بیرون رفتن-به توالت رفتن

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

جیغ و داد-داد و فریاد

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

 

دلسرد-ناامید-مایوس

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
جایی-مستراح-توالت
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

 

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

 

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

خوردنی-غذا-قابل خوردن

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

راپرتچی-گزارش دهنده

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

روان کردن-از بر کردن

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

آبِ سیاه-نیمه کوری

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

تشریف داشتن-حضور داشتن

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

 
حبف و میل-ریخت و پاش

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

 

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

 

خبرنگاری-کار خبرنگار

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

پیش پیشکی-از پیش

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

دوا قرمز-پرمنگنات
چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

آبِ دندان-حریف ساده

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

جیش-ادرار در زبان کودکان

خودرو-آن چه بی اسب رود

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

آبِ دندان-حریف ساده

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

چیز دار-ثروتمند

 

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

فرسوده و خراب شدن

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

جوراجور-دارای انواع گوناگون

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

 

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

دوام کردن-دوام آوردن

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

به آخر خط رسیدن-به پایان کار
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

 
چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند
 

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

دست چین-گزیده-منتخب

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

آزگار-زمان دراز

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

افتادن بچه-سقط شدن جنین

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

 

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

بنده زاده-پسر من

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

الحق-به‌راستی-حقیقتن

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)
چانه لغ-نگا. چانه شل
بدک-نه چندان بد

حرف پوچ-سخن بی معنی

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

حلق آویز-به دار کشیده

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

بَر و رو-قد و قامت-چهره

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

دستی-به عمد-از روی تعمد

 

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

دو قلو-دو بچه ی همزاد

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

روغن داغ-روغن گداخته

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)

جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

زاق-چشم زاغ چشم

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

دبه-ظرف-کوزه

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

پات-بی آبرو-بی تربیت

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
دنده کج-کج خلق-یکدنده

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

 

دهن بسته-حیوان

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

 

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

چنار عباس علی-متلک بد

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

زهکونی-اردنگی-تیپا

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

 
خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

 

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

 

چارخانه-شطرنجی

پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود

خنک کردن-سرد کردن

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

خاله بی بی-نوعی آش

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

چیل-آدم بد بیار

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

حتم داشتن یق-ین داشتن

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

تار-از محلی راندن

دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

تب و تاب-سوز و گداز

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

حیوانی-نگا. حیوانکی

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

بغداد آباد-شکم سیر

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

چال-گودی-حفره

پرند-حرف بی هوده

دوا قرمز-پرمنگنات

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

خِرخِره-حلق-حلقوم

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

بد قلق-بد عادت-بد ادا

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

چغاله بادام-بادام نارس

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

دوا درمان-مداوا-معالجه

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

خیر مقدم-خوش آمد

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

داغان-از هم پاشیده-پریشان

درق دروق-درق درق

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

چشم واسوخته-چشم برتافته

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

بلا نسبت-دور از جانب شما

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن
آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

ترک بیلمز-آدم نادان
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)
زیر چاقی-مهارت

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

بفرما زدن-تعارف کردن

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

از سر نو(دوباره)

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

 

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

چَک-سیلی-کشید

چاک زدن-نگا. چاک دادن

پر روده-پرچانه-روده دراز

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

خرج برداشتن-پول لازم داشتن

چهره کردن-نگا. چهره شدن

در دست-آماده-حاضر

جهیزیه-نگا. جهیز

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

خصوصی-مقابل عمومی

بیرون رفتن-به توالت رفتن
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
 

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

تردستی-مهارت-شعبده بازی

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

خرس-چاق و درشت-تنومند

راپرتچی-گزارش دهنده

آب آتش زده(اشک)

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

دست و پا کردن-فراهم آوردن

 

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

چشمداشت-توقع-انتظار

پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

پا برهنه-بدون کفش

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
از ته دل(از سر صدق و صفا)

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
جبهه-میدان جنگ

چاک کردن-نگا. چاک دادن

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

 

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

 

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

پا سوخت-پا بد-بد شانس

خجالت زده-شرم زده-شرمگین

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

تُف کار-بچه باز

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

بید خورده-کهنه و فرسوده

دست آموز-تربیت شده-آموخته

چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

ادا اصول-ادا اطوار

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

زبان پس قفا-نوعی گل است

آشنا روشنا(دوست آشنا)

خمیره-سرشت-ذات

از ته دل-از سر صدق و صفا

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

پوست کنده-رک و بی پرده

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

چینه کشی-شغل چینه کش

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

 
پیسی-بد رفتاری-آزار

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند