جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن
خیط کردن-نگا. خیت کردن
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن
دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
از خشت افتادن-بدنیا آمدن
چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب
خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)
ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن
ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بیارزش)
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
حرص خوردن-عصبانی شدن
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
جوغ-جوی آب
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن
حرف-سخن-گفتار-کلام
چار چشم-کسی مه عینک می زند
دک کردن-از سر وا کردن
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی
زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن
افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه میپزند)
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
خیک محمد-آدم چاق و فربه
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن
دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن
تاب بازی-بازی کردن با تاب
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن
پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن
چوب زدن-با چوب تنبیه کردن
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند
تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن
از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)
پرت از مرحله-دور از اصل موضوع
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
پیش-برنده-آن که جلو است
اهل آن کار (کار بد)
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
جان جان-معشوق-محبوب
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
رده-حرف زشت یا نامربوط
بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
خال مَخال-خال خال
پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
زانویی-زانو
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم)
خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
فال بد زدن
د ِ-زود باش!
دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
رفتگار-رفتنی-مردنی
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
چشم زهره-ترس
پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن
پیش کردن در-بستن در
جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد
چَپَری بی-درنگ-به سرعت
خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن
دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
بیرون رفتن-به توالت رفتن
پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل
جیغ و داد-داد و فریاد
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن
داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن
اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
جایی-مستراح-توالت
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن
خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
اُزبَک-بیریخت-ژولیده-ازخودراضی
آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن
راپرتچی-گزارش دهنده
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
اَجق وَجق-چیزی با رنگهای تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ
دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
روان کردن-از بر کردن
امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
آبِ سیاه-نیمه کوری
پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
اهل حال-دوستدار تفریح و خوشگذرانی
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری
خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق
اسبابکشی-نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر
تشریف داشتن-حضور داشتن
بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن
تخمش را ملخ خورده-نایاب است
حبف و میل-ریخت و پاش
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن
جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
ای داد بیداد(کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند)
رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن
دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
آروغ بیجا زدن-نابهجا سخنگفتن-نسنجیده کاری کردن
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه
جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند
ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)
ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن
زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن
پیش پیشکی-از پیش
دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
اسباببازی(وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان))
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
دوا قرمز-پرمنگنات
چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن
آخر و عاقبت-نتیجهی خوب
آبِ دندان-حریف ساده
بای دادن-رشوه دادن-باج دادن
خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد
جیش-ادرار در زبان کودکان
خودرو-آن چه بی اسب رود
به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن
اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن
اسمورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار
آبِ دندان-حریف ساده
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن
چیز دار-ثروتمند
زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن
خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس
جوراجور-دارای انواع گوناگون
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند
آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن
دوام کردن-دوام آوردن
پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه
ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز
خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند
چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار
زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن
دست چین-گزیده-منتخب
خرده خرده-کم کم-رفته رفته
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)
خوشبختانه-از حُسن اتفاق
افتادن بچه-سقط شدن جنین
دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار
چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک
بنده زاده-پسر من
ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن
آینهی دست-تیغ و خنجر
ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی
باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید
دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن
از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری)
زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن
آیَم سایَم(گاهکاهی)
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
الحق-بهراستی-حقیقتن
چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)
چانه لغ-نگا. چانه شل
بدک-نه چندان بد
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
حرف پوچ-سخن بی معنی
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
حلق آویز-به دار کشیده
پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد
دستی-به عمد-از روی تعمد
بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض
پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده
جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند
اُرد(درخواست، سفارش، دستور)
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود
بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
دو قلو-دو بچه ی همزاد
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
روغن داغ-روغن گداخته
خرناس کردن-خرخر کردن در خواب
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
زاق-چشم زاغ چشم
پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
دبه-ظرف-کوزه
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق
دو دلی-تردید-بی تصمیمی
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
پات-بی آبرو-بی تربیت
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
دنده کج-کج خلق-یکدنده
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
دهن بسته-حیوان
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
چنار عباس علی-متلک بد
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
زهکونی-اردنگی-تیپا
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود
پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن
خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
آسیابگردان-کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید
چارخانه-شطرنجی
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
خنک کردن-سرد کردن
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن
خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن
آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن
چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
خاله بی بی-نوعی آش
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
چیل-آدم بد بیار
جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
حتم داشتن یق-ین داشتن
آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن
به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن
پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن
تب و تاب-سوز و گداز
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال
خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی
بغداد آباد-شکم سیر
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن
روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه
رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن
خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی
جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
چال-گودی-حفره
پرند-حرف بی هوده
دوا قرمز-پرمنگنات
آخر و عاقبت-نتیجهی خوب
خِرخِره-حلق-حلقوم
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)
تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر
بد قلق-بد عادت-بد ادا
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن
در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن
چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال
چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند
از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن
تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
چغاله بادام-بادام نارس
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
دوا درمان-مداوا-معالجه
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)
آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن
خیر مقدم-خوش آمد
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
داغان-از هم پاشیده-پریشان
درق دروق-درق درق
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
چشم واسوخته-چشم برتافته
تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
بلا نسبت-دور از جانب شما
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن
آشیخ روباه(آبزیرکاه، مکار)
ترک بیلمز-آدم نادان
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
زیر چاقی-مهارت
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
بفرما زدن-تعارف کردن
آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه
چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد
دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن
دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند
آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست)
دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن
خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن
تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
چَک-سیلی-کشید
رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن
خرج برداشتن-پول لازم داشتن
چهره کردن-نگا. چهره شدن
چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
بیرون رفتن-به توالت رفتن
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی
چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند
دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن
تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
هرمار-ز درد بی درمان-کوفت
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
تردستی-مهارت-شعبده بازی
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن
خرس-چاق و درشت-تنومند
آب آتش زده(اشک)
استکانی زدن-میخوارگی اندکی کردن
باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل
دست و پا کردن-فراهم آوردن
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
چشمداشت-توقع-انتظار
پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی
از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
از ته دل(از سر صدق و صفا)
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
بی ریش-ناجوانمرد-نامرد
رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
جبهه-میدان جنگ
چاک کردن-نگا. چاک دادن
بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن
در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن
پا سوخت-پا بد-بد شانس
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
ژست-طرز حرکت و رفتار شخص
از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن
از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن)
پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
بید خورده-کهنه و فرسوده
دست آموز-تربیت شده-آموخته
زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن
ادا اصول-ادا اطوار
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
زبان پس قفا-نوعی گل است
آشنا روشنا(دوست آشنا)
خمیره-سرشت-ذات
از ته دل-از سر صدق و صفا
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
چینه کشی-شغل چینه کش
از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن)
تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
پیسی-بد رفتاری-آزار
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها
آینهی هفتجوش(خورشید)
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند