برگزیده

مجموعه ای از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه ایرانی قسمت 136

آواز دادن-خواستن

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

خبرکش-سخن چین

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

چگور پگوری-خوشگل-جذاب

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

اُرُسی-کفش

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

دست دادن-پیش آمدن

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

 

دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

تر و فرز-چست و چابک

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

تلمبار- تل انبار

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

 

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

آبِ دندان(حریف ساده)

تنبل خان-تن پرور

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
 

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

 

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

حاملگی-آبستنی

خوش رو-زیبا-خندان

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

چیز خور-مسموم شده

دور و بر-اطراف-پیرامون

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

بد شیر-متقلب-بد جنس

بمیرم-قربان بروم
بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

حمله گرفتن-غش کردن

تپه ماهور-زمین ناهموار

چنار امام زاده صالح-متلک بد

دور برد-دارای برد زیاد

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

اجاق-دودمان

جُستن-چیز گمشده را یافتن

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

تو به تو-گوناگون-لا به لا

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

خوشگلک-با خوشگلی اندک

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

 

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

چشم و ابرو-زیبایی چهره

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

دو رگه-از دو نژاد محتلف

پت پتی-موتور سیکلت
خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

تو دار-راز نگهدار

خودرو-آن چه بی اسب رود

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

 

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
دلمه شدن-بسته شدن

پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

حَب-قرص

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی

زیر جلکی-پنهانی

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن
بی پایه-دروغ-پوچ
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

 

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

خاطر داشتن-به یاد داشتن

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

دست و پا کردن-فراهم آوردن

پیش کنار-بیضه-خایه
اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

 

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

امن و امان-بدون بیم و هراس

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

زهرمار خان-ترش رو-اخمو

تلمبار- تل انبار

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

بار و بنه-وسایل سفر

تیار کردن-آماده کردن

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

دلمه شدن-بسته شدن

جاده کوبی-راه صاف کردن

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

خبرکش-سخن چین

حیوون-نگا. حیوان

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

 

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

آواز شدن-شهره شدن
دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

خبر گرفتن-پرسیدن

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
دایی اوغلی-پسر دایی
رو قوز آمدن-سر لج افتادن
جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد
پِق-صدای خنده ی ناگهانی
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه
دست فروشی-شغل دست فروش

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

حالی کردن-فهماندن

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

تند و تیز- تند تیز

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

 

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

پیش بینی کردن کار یا شخصی

خیره-بی شرم-پر رو

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن

پشتک-پرش از پشت
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

ترش ابرو-عبوس
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

تخم چشم-مردمک چشم

چیل-آدم بد بیار

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

دولابچه-کمد کوچک

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

زهر چشم-نگاه خشم آلود

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

 

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

دلسوز-غمخوار

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

درز گرفته-کوتاه کرده

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

چیز خور شدن-مسموم شدن

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

آکله فرنگی(سیفلیس)

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

حدمتکار-مستخدم

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)

 

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

خایه دار-با جرات-شجاع

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

 

ریق زدن-ریغ زدن

تیپا خوردن-رانده شدن

تو دوزی-دوختن از درون

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

تخم نابسمل لا-حرام زاده

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست
به آخر خط رسیدن-به پایان کار

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

دنده کج-کج خلق-یکدنده

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

پسله-جای پنهان-در نهان

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

بلند بالا-قد بلند
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

رنگ شدن-گول خوردن

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
جُستن-چیز گمشده را یافتن

انسان بودن(شریف و درست بودن)

خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک

خجالت زده-شرم زده-شرمگین

چپ دادن-رد کردن

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن
آتشِ بسته-طلا

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

ته دار-پایه دار

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن

باب-مرسوم-معمول

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

چین چینی-پر چین

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

دُوال پا-آدم سمج

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

 

رج کردن-رج بستن

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

پیش کردن در-بستن در

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

 

شعله‌ی آتش

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

 
 

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

ترید- تلیت

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن
آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

ازراه‌نرسیده-در همان لحظه‌ی رسیدن-به مجرد ورود

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

جوغ-جوی آب

اهل آن کار (کار بد)

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

ارزانی(بخشیدن، دادن)

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
 

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند
تَخم-مهمل تَخم

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

چپو-غارت-تاراج

انسان بودن-شریف و درست بودن

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

چرند اندر چرند-پرت و پلا

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

 

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

چغلی کردن-شکایت کردن

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

 
آب و رنگ-طراوت و شادابی

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

بنا-قرار

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن

پرداختی-مبلغ داده شده

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

اُرُسی(کفش)

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

چال-گودی-حفره

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

چشم خوردن-نظر خوردن

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند
خر و پف-نگا. خرناس

آفتابی کردن-پدیدار کردن

 
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

آدم-نوکر

 
هرمار-ز درد بی درمان-کوفت
تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)
پرت افتادن-دور و تنها افتادن

پاره آجر-شکسته ی آجر

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

چروک انداختن-چین انداختن
انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

دک و دنده-بالا تنه

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

 
راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

خاکی-فروتن و متواضع

از جنس چیزی بودن

چفت کردن-با زنجیر بستن
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

جفنگیات-سخنان یاوه
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

پا پتی-پا برهنه

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

دود چراغ-کشیدن شیره

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده

تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

دم-هنگام

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

آکله فرنگی-سیفلیس

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

آهوی خاور(آفتاب)

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

پاکار-امر بر-پادو-مباشر

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن
اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)

دست باف-بافته با دست

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

چشم کردن-چشم زدن

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

رگ ترکی-تعصب نژادی

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

خدا کند-ای کاش

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن
الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

دل و دماغ-دل و حوصله

ژوکر-آدم همه فن حریف

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

چار نعل-به سرعت-به تاخت

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

جیم الف جا-آدم ریزه میزه

چاقالو-چاق-فربه

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

 

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

دست آموز کردن-تربیت کردن

جمع کردن-گرد آوردن

 
خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

دوبلور-دوبله کننده

بابا بزرگ-پدر بزرگ

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

 

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

 

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

آفتاب به آفتاب-هر روز

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان
از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن
خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

انگشت‌پیچ-نوعی گز رقیق

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

 

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

 

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

استخوان‌دار-محکم-بااراده

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

به پول رساندن-فروختن

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

دست پاک-درستکار

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

 

دلقک-شخص مسخره

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)

خفه خون-خفقان

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

 

چَخ چَخ-عیش و عشرت

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

تُف کار-بچه باز

زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

چهار دستی-فراوانی

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

دست خدا به همراه-در پناه خدا

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

بچه ی-اهل ِ
تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

 
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
باهاس-باید-بایست
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

تپلی-گرد و چاق

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

د ِ-زود باش!

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

حاجی خرناس-لولو

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن