برگزیده

نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 250

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

حی و حاضر-آماده

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

چِخی-سگ

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

آب مریم-شیره‌ی انگور-عصمت و طهارت

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

خود را بستن-پول دار شدن
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن
خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

زار-کوتاه شده ی زایر

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
خیرات کردن-چیزی را

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

دوندگی-سعی و کوشش

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

جانور-کرم شکم و معده

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

حدمتکار-مستخدم

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

جای سفت-وضعیت سخت

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

دریافت-گرفتن-ادراک

جگری-به رنگ جگر

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

بار و بنه-وسایل سفر

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز

دال-خمیده-کج
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

چراغان شدن-جشن گرفتن

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

بنده زاده-پسر من

زیر تشکی-رشوه

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

چیلی-بدبیاری

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
جایی-مستراح-توالت

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

بر پا شدن-ایجاد شدن

دوری-ظرف غذاخوری پهن

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

راست راستی-حقیقتن-واقعن

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ
تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

آهو چشم(معشوق، شاهد)

 

بسیار دلواپس و نگران بودن

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

دبنگ-احمق-کودن

خبر-گزارش رویداد

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

خبر گرفتن-پرسیدن

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

جان جانی-صمیمی-یکدل

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

دراز کش-افتاده-خوابیده

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

جزغاله-سوخته-زغال شده

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

پَتی-لخت-برهنه
آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

 
تشریف داشتن-حضور داشتن

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

پیاله فروشی-میخانه

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

 

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

خوشایند-مطبوع-پسندیده

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن
حق گرفتن-نگا. حق بردن
تقاص گرفتن-انتقام گرفتن
 

جگر-عزیز-عزیز دلم

جرینگ-صدای سکه های پول

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

دور و بر-اطراف-پیرامون

 

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

چول-بیابان

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

پس افتاده-بچه ی کسی

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

پاتوغ-محل گرد آمدن

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

خانه یکی-صمیمی و یکدل

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

آخرین تحویل(قیامت)

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

پاتال-سالخورده-پیر

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

حمله کردن-یورش بردن

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
زرت و زورت-زرت و پرت

دلقک-شخص مسخره

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

تو پوزی-تو دهنی

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

 

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

ازرق(چشم زاغ)

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد

از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)

 

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

دوش فروش-ربا خوار

 

دور تسبیح-بسیار و بی شمار

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

بند آوردن-متوقف کردن

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

دست پاک-درستکار

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

پیسی-بد رفتاری-آزار

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

احوال گرفتن-جویای حال شدن
روغنی-آلوده به روغن

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

تار و مار-متفرق-پراکنده

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

حبف و میل-ریخت و پاش

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

رخصت خواستن-اجازه خواستن
راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

چرب دست-ماهر-زبر دست

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

تنوری-پخته شده در تنور

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

زنانه-ویژه ی زنان

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

دو دستی-با هر دو دست

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار
دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

خِل-خلط بینی

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

جیره-سهم معین

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

زیاده روی-افراط-اسراف

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

حساب سوخته-بدهی قدیمی
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن
آفتابی کردن-پدیدار کردن

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

بند کردن-محکم کردن

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
پر بدک-خیلی بد

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب
پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

ریختن مو-سخت وحشت کردن

دَم باز-چاپلوس-متملق

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

پارو-زن پیر

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
تپه گذاشتن-بول کردن

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

تک و تا-جنب و جوش

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

زَوال-مست مست-لول

 

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

دستشویی-توالت-مستراح

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

 

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

آکِله(جذام، زن سلیطه)

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

راه مکه-کهکشان

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

جمع و جور-منظم و مرتب

بند آمدن-متوقف شدن

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

آبِ سیاه-نیمه کوری

پابوس-زیارت

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

آخش درآمدن-از درد نالیدن

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

ارزانی-بخشیدن-دادن

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

زیر تشکی-رشوه
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن
دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

البرز(بلندقامت، دلیر)

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

زاق-چشم زاغ چشم

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

دلقک-شخص مسخره

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

پشت سر هم-پیاپی متوالی

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

آکله فرنگی-سیفلیس

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

حلال-زن یا شوهر

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

 

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

 

برچسب زدن-تهمت زدن

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

دوام آوردن-استقامت کردن

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

 

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

چک و چانه-کنایه از دهان

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

پس افتاده-بچه ی کسی

پر مدعا- پر ادعا

جا افتادن-سر جای خود آمدن

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

تُف به دهن-حیرت زده

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

خاطره-یادگار

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

حمله گرفتن-غش کردن

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن
زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

حبه کردن-دانه دانه کردن

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

بنا کردن-شروع کردن

بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

اشک تمساح-گریه ی دروغین

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

خال به خال-خال خال

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

دمدمی مزاج-دمدمی

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن
انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)
خاکه زغال-ریزه ی زغال
دق دلی-دق دل

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

تمام و کمال-کامل-به تمامی

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

چاشت-صبحانه-ناشتایی

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

آزگار(زمان دراز)

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
پِی-دنبال

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

 

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

بچه ی-اهل ِ

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

 

آب و رنگ-طراوت و شادابی

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

 

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

 

نیروی انجام کاری را داشتن

(به زبان کودکان) زخم شدن

دل و دماغ-دل و حوصله

خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

باجه-جای بلیت فروشی

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

دام پزشک-پزشک حیوانات

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

احتیاطی-نجس-ناپاک

رفتگر-سپور-آشغالی

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

پشته کردن-روی هم انباشتن

ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

آزگار-زمان دراز

دَم باز-چاپلوس-متملق

 
چله نشینی-خانه نشینی

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

خر زور-نیرومند-پرزور

تنبان درآر-بی حیا-دریده

باش !-نگاه کن-ببین

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

آفتابی کردن-پدیدار کردن

دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

بز دل-ترسو

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

خانم آوردن-پا اندازی کردن

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

خدا نگهدار-خدا حافظ

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

 

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

آفتابی کردن(پدیدار کردن)

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

مال دنیا

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

بی اشتها-بی میل به غذا

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

 

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

خیار چنبر-نوعی خیار

 
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

آخرین تحویل-قیامت

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

جامغولک-حقه-حیله

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

آی زرشک-آی زکی

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

دسته-ساعت دوازده

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

چای کاری-کشت و زرع چای

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

 

آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن
اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

انگشت‌شمار(کم، معدود)

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

چُل-آلت مرد

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)

اجباری(خدمت سربازی)

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

تِر زدن-خراب کردن کار

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

خوردنی-غذا-قابل خوردن

جیره-سهم معین

خوره-جذام-آکله

 

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

جای سفت-وضعیت سخت