برگزیده

مجموعه کاملی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 343

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

چغلی کردن-شکایت کردن

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

باد گرفتن-مغرور شدن

چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

حاضر به یراق-حاضر و آماده

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

تخم نابسمل لا-حرام زاده

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

 

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

آهوی خاور-آفتاب

جن بو داده-نوعی دشنام است

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

روان کردن-از بر کردن

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا
دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

دانه دانه-یک یک

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

چیز دار-ثروتمند

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

زیر دست-تابع-فرمان بردار

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

این سفر-این بار

پوست کنده-رک و بی پرده

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

 
پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

پاری ها-برخی-دسته ای از مردم

جبهه-میدان جنگ

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

خاله بی بی-نوعی آش

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

بغداد آباد-شکم سیر

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

دله دزدی-عمل دله دزد

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

انسان بودن(شریف و درست بودن)

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

تیز بزی-فورن-بی درنگ

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

رشته فرنگی-ماکارونی

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی

راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن

حال و بار-وضع زندگی

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
جَرّ-کشمکش دعوا

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

خبرکش-سخن چین

 

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

چین و خم-پیچ و تاب

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

ژوکر-آدم همه فن حریف

چرک و خون-چرک آلوده به خون

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

 

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

پشتک-پرش از پشت

تند نویس-کسی که سریع می نویسد

اُتُل(شکم، اتوموبیل)

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

چغلی کردن-شکایت کردن

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

 

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

خاکی-فروتن و متواضع

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

چهره کردن-نگا. چهره شدن

حکیم جواب کرده-یتیم

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

 
خال-نقطه ی سیاه-لکه
در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

درد گرفتن دل از اسهال

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

زن بردن-همسر گرفتن مرد

دور دست-جایی دور

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

 

چارخانه-شطرنجی

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

خشخاشی-نان خشخاش زده

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

زانویی-زانو
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

اله و بله-چنین و چنان

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
چَکه-شوخ و بذله گو

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

زار-نا به سامان-خراب-بد
دلگرم-علاقه مند-مشتاق

اِحلیل خوردن-فریب خوردن

دسته جمعی-باهم-گروهی

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

 

جا افتادن-سر جای خود آمدن

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

دام پزشک-پزشک حیوانات

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
 

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

زار زدن-سخت گریه کردن

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن
 

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

بَزک-آرایش-چسان فسان

حقه زدن-فریب دادن

زُل-خیره

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

زبان نفهم-کودن-بی شعور

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

چشم زهره-ترس

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

الحق-به‌راستی-حقیقتن

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

داغان-از هم پاشیده-پریشان

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

حمله-بیماری غش-صرع

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

دُنگ-سهم-حصه

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

خط افتادن-خراش افتادن

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

این مطلب را هم بخوانید :   تعمیر فر آریستون

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

تمام کردن-مردن

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک

خبر داغ-خبر بسیار مهم

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

 

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

خودآموز-بدون آموزگار

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

د ِ-زود باش!

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

خوش بنیه-سالم و قوی

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

 
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن

پر و بال-امکان-فرصت

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
ته نشین-رسوب کرده

الانه-همین حالا-هم اکنون

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

ته خوار-بچه باز

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

 

دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

بند آمدن-متوقف شدن

چُل کلید-جام درویشان

آب و خاک-میهن-دیار

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

بنا-قرار

 
خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

جیش-ادرار در زبان کودکان

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

داش-لوطی-مشدی

خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

باریک اندام-لاغر و ظریف
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

تیز بزی-فورن-بی درنگ

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

خوش انصاف-با انصاف-منصف

پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

چنگولک-سست و ضعیف

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

انگشت‌شمار-کم-معدود

کار شگفت‌انگیز کردن
به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

 

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

ار زبان کسی(از قول کسی)

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

دیگ به سر-لو لو

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

پشت رو-وارونه

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

الانه-همین حالا-هم اکنون

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

خدا داده-دیم کاری

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

چل ستون-شبستان مسجد

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی
دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

 

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

دو رگه-از دو نژاد محتلف

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

جلز-نگا. جز

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

حرف شنو-سر به را-مطیع

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

ذلیل‌شده

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

 

نیروی انجام کاری را داشتن

 
از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

انداختنی-جنس نامرغوب

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

خاک به دهنم-زبانم لال

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
دهن-واحد آواز خواندن

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

بی در رو-بن بست
پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

چرمی-از جنس چرم

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن

اهل آن کار (کار بد)

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

 
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

توان هماوردی با کسی را داشتن

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

ارزانی-بخشیدن-دادن

 

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن
ابوقراضه-ابوطیاره

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

دو دل-مردد-بی تصمیم

 

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

خودفروش-فاحشه-خائن
آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

دور برد-دارای برد زیاد

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

 

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

دنباله رو-پی رو-مقلد

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
 

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

 

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه

الفرار(گریز، بگریز !)
 

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

پلاس-اثاث مختصر منزل

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش
پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده
اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

افتاده-فروتن-متواضع

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

چاقالو-چاق-فربه

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

جدا جدا-یکی یکی-جداگانه

آلکلی(معتاد به الکل)

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

 

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری
 

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

دزدی گرگی-دله دزدی

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

انگشت‌شمار(کم، معدود)

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

چرک کردن-عفونت کردن زخم

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

ازدست‌رفته(عاشق)

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

چاره-درمان

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

خمیره-سرشت-ذات

خیز-ورم-آماس

چاک زدن-نگا. چاک دادن

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

با دست و پا-آدم زرنگ

چله-چاق-چرب و چیلی

جور به جور-نگا. جوراجور

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

 
چه غلط ها !-چه فضولی ها !

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن

پُخت کردن-پختن

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

اجابت کردن معده-قضای حاجت

 

بد قدم-نامبارک-بد شگون

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
راحت کردن-کشتن

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

دود-دخانیات-مواد مخدر

 

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

خاله خرسه-دوست نادان

این دو کله‌دار-خورشید و ماه

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن