برگزیده

منتخبی از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 54

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

زبر-خشن-غیر لطیف

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

جا در جا-فورن-جا به جا

 

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

تره بار-میوه ها و سبزی ها

دزد و دغل-نادرست و مکار
اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

پیمانی-استخدام غیر رسمی

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

 

زبان کوچکه-زبان کوچک

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته
 

تریت- تلیت

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

بمیرم-قربان بروم

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

خر زور-نیرومند-پرزور

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن
باخت-آنچه باخته باشند-زیان
احوال گرفتن(جویای حال شدن)

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

 

چارخانه-شطرنجی

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

درز را آب دادن-از راه به در شدن

 

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

پاگون-سردوشی

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

 

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

اهل دود-سیگاری

آواز شدن-شهره شدن

حلال-زن یا شوهر

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.
دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق
اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور

پول خرد-پول سکه ای

زیر جلکی-پنهانی

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

چار دیواری-خانه

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

دزد و دغل-نادرست و مکار

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

راپرت-گزارش-خبر

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

دست خوش !-آفرین

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

 

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

جوراجور-دارای انواع گوناگون

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

بسیار دلواپس و نگران بودن

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

دبنگ-احمق-کودن

دست چین-گزیده-منتخب

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

بازرسی-بررسی و کنترل

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

پوشک-کهنه ی بچه

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

اُتُل-شکم-اتوموبیل

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

پیش کسوتی-قدمت و برتری

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

د ِ-پس-آخر

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

آب و خاک(میهن، دیار)

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

چارخانه-شطرنجی

تاریخچه-تاریخ مختصر

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

خدا-بسیار زیاد-فراوان

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

دو دو زدن-تکان تکان خوردن
اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

زیر جلی-پنهانی-آهسته

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

ذِله کردن-ذله آوردن

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

خرده خرجی-خرج های اندک

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

درق دروق-درق درق

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

درآمد-عایدی

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

حشری-شهوت ران-پر شهوت

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

در هم لولیدن-توی هم رفتن

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

چقال-مهمل بقال

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)
دل واپسی-نگرانی-اضطراب

پر و بال-امکان-فرصت

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

آبِ کبود-آسمان

 

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

 

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

حالا حالاها-مدت دراز
بقچه بندی-ران چاق
آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

باب دندان-مناسب طبع و حال

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن
از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

آب و خاک-میهن-دیار

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود
 

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

بز دل-ترسو

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه
بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

چشمه-نوع-قسم

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

 

چپ دادن-رد کردن

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

حق شناس-سپاس گزار

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

بد گل-زشت-بد ترکیب

زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

خداحافظی کردن-به درود گفتن

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

دوا خور-معتاد به الکل

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)
این سفر-این بار

تخت سینه-وسط سینه

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک

زبان تر کردن-سخن گفتن

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

خرده خرده-کم کم-رفته رفته
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

بَر و بیابان-دشت و صحرا

دل کسی آمدن-دل آمدن

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

تند و تیز- تند تیز

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

چله ی تابستان-گرمای سخت

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

 

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

 

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

دخترینه-دختر-مونث

 

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

حق-باج سبیل-رشوه

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

 

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن

 
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

حضرت عباسی-راست و درست

 

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

ریختگی-ریزش

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

تر و فرز-چست و چابک

 

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

 

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

حرف بی ربط-سخن نامربوط

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن

خم گرفتن-فنی از کشتی

دست کم-حداقل

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
درب و داغان شدن

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

 
دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

خدا نگهدار-خدا حافظ

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

 

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

رو شور-سفیداب

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

پایین دست-طرف پایین

باد خوردن-هوا خوردن

 

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

این مطلب را هم بخوانید :   معرفی یکی از بهترین سایت های دانلود فیلم

 

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

حاجی خرناس-لولو

ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

دو لبه-دارای لب کلفت

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

جای سفت-وضعیت سخت

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

دوخت و دوز-خیاطی

آکَل(آقای کربلایی)

بنا بودن-قرار بودن

رومیزی-منسوب به میز

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

بند کردن-محکم کردن

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

خط و نشان کشیدن-تهدید کردن

تلکه بند شدن- تلکه کردن
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

راحت کردن-کشتن

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

دانه دانه-یک یک

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

 

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

راپرت-گزارش-خبر
پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

 
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

 
آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

دست اول-نو و تازه

بامبول-حقه-کلک

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

باد گلو زدن-آروغ زدن

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

خبر گرفتن-پرسیدن

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
 

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

تخته پوست-زیرانداز پوستی

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

 

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند

بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد

پیش کردن در-بستن در

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)
چارلا-چهار لا-چهار تو

آبدست(ماهر، استاد)

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

درز گرفته-کوتاه کرده

پنج دری-اتاقی که پنج در دارد

دلقک-شخص مسخره

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

اُق زدن(بالا آوردن)

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

 

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

چُغُل-سخن چین

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

ریق افتادن-ریغ افتادن

پَتی-لخت-برهنه

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

جَخت-متضاد صبر

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

چوغ-چوب

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

چپو-غارت-تاراج
حشری-شهوت ران-پر شهوت

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

 

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

باریک-دقیق-حساس

خِرخِره-حلق-حلقوم

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

دست دوم-کار کرده-مستعمل

تو به تو-گوناگون-لا به لا

چتوَل-یک چهارم

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

چو-شایعه

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

دول-آلت مردی به زبان کودکان

خوب-کافی-بسیار

اسب چوبین-تابوت
زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

دیر کرد-تاخیر-تعویق

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

بد شیر-متقلب-بد جنس

چرک کردن-عفونت کردن زخم

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

زیر آبی-زیرآبکی

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

خبرنگاری-کار خبرنگار

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

زبون-حقیر-توسری خور

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

دریافت-گرفتن-ادراک

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

بد شیر-متقلب-بد جنس

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

خلاص-تمام شد-مُرد

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

 

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

خال-نقطه ی سیاه-لکه
پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او
رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

ته نشین-رسوب کرده

دمپایی-کفش راحتی خانه

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

 

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

تنگ بودن وقت-دیر شدن

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

زاق-چشم زاغ چشم

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
چنار امام زاده صالح-متلک بد

راست رو-رو به رو-مقابل

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن

خودی-آشنا

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

خیره-بی شرم-پر رو

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
چشم خوردن-نظر خوردن

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

جدا جدا-یکی یکی-جداگانه
تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند

تعلیمی-عصای کوچک

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

چیز خور شدن-مسموم شدن

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
خرسک-نوعی فرش

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

پا برهنه-بدون کفش

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

خشکه بار-نگا. خشکبار

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

اجاق(دودمان)

دُنگ-سهم-حصه

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

 

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

 

چپ-لوچ-مخالف حکومت

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

بار انداختن-توقف و اقامت کردن

باش !-نگاه کن-ببین

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

جَر-پیچ و خم راه

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

 

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

دوام آوردن-استقامت کردن

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

جبهه-میدان جنگ

دست و پا کردن-فراهم آوردن

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

آتشی(تندخو، زودخشم)

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

 

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

تپل مپل-چاق و چله

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

باد گلو زدن-آروغ زدن

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

دست خدا به همراه-در پناه خدا

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
حرف-سخن-گفتار-کلام

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

دست پیش-گدا

پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

آدم-نوکر

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

چراغانی کردن-جشن گرفتن

زبان نفهم-کودن-بی شعور

روان کردن-از بر کردن

چشمک-ایما و اشاره به چشم

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

تخم جن-حرام زاده

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد
 

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

 

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

پوست پیازی-نازک و بی دوام
چتوَل-یک چهارم
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

 

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

چاخان پاخان-دروغ

حرف پوچ-سخن بی معنی

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

خاکروبه-زباله-آشغال

آتشی شدن-از کوره در رفتن

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن