برگزیده

مجموعه کاملی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 343

خواربار-ارزاق-خوراک

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

 

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

داو-نوبت بازی

پله خوردن-دارای پله بودن

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

خِر-حنجره-گلو

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

جزاندن-آزار و اذیت کردن

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

بابت-مورد-زمینه-موضوع

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

 

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

آتشِ بسته(طلا)

بار سرکه- ترش ابرو

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

زیر دم سستی-انحراف اخلاقی

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

چاخان پاخان-دروغ

دُنگ-سهم-حصه

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

ابوقراضه-ابوطیاره

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن
جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

آی زرشک-آی زکی

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

 

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

زَوال-مست مست-لول

 

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

تخته زدن-پنبه زدن

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

دسته دیزی-قوم و خویش دور

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

 

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

بَزک-آرایش-چسان فسان

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

آمدن(آغاز به کاری کردن)
بغل پر کن-دختر یا زن چاق

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

 

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه

داغان-از هم پاشیده-پریشان

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

احتیاطی(نجس، ناپاک)

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

رضا شدن-راضی شدن

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

چیز خور شدن-مسموم شدن

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

پشتی-بالش-حمایت

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

آتشِ بسته-طلا

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

حرف-سخن-گفتار-کلام

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

 

پیاله زدن-می نوشیدن

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

چین و خم-پیچ و تاب

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری
تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

آمدن(آغاز به کاری کردن)

جَفت-چوب بست انگور

 

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور
پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن
پوشک-کهنه ی بچه

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

 

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

چِخ کردن-راندن سگ

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

چشم کار کردن-دیدن

چای نیک-قوری و کتری چای

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

زار-نا به سامان-خراب-بد

ته ریش-ریش اندک

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

خراشه-تراشه-خرده ی چوب
چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

تاریخچه-تاریخ مختصر

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

انگشت کردن(انگشت رساندن)

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

توجیهی-برنامه های توضیحی

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

حضرت عباسی-راست و درست

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

بلند بالا-قد بلند

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

چندر غاز-پول بسیار کم

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

چیز خور شدن-مسموم شدن

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

دهن-واحد آواز خواندن

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

حال و بار-وضع زندگی

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

 

تیر کردن-نشان کردن

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

 
پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

چیل-آدم بد بیار

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)

ارزانی-بخشیدن-دادن

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

خاک به دهنم-زبانم لال

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

 

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

پیش-برنده-آن که جلو است

 

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

 

دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

 

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

دو به هم زن-دو به هم انداز

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

خِر-حنجره-گلو

چوغ-چوب

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

آواز دادن-خواستن

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

 

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

زالو-آدم سمج

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

 

جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

چته ؟-تو را چه می شود ؟

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

جیره بندی-سهم بندی

باجه-جای بلیت فروشی

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

آکَل(آقای کربلایی)

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن
آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

این مطلب را هم بخوانید :   قالیشویی تهران : کارخانه قالیشویی بانو

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست
تر و فرز-چست و چابک

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد

چِخ کردن-راندن سگ

چپ رو-تند رو

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

جور به جور-نگا. جوراجور

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

 

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز
آب سیر-جانور خوش‌رفتار
دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

زبان در قفا-زبان پس قفا

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

رم دادن-رماندن-فراری دادن

خِر-حنجره-گلو

کار شگفت‌انگیز کردن

زرت و زورت-زرت و پرت

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

 

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

زار-کوتاه شده ی زایر

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

 

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

خندق بلا-شکم

تگری-بسیار خنگ-یخچالی

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

بکن نکن-امر و نهی

زردنبو-زردمبو

بَهمان-فلان

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

دبه کردن-دبه در آوردن

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

 

حرص و جوش-عصبانیت

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

تعلیمی-عصای کوچک

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

خربان-صاحب خر-خرکچی

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

ته بر کردن-از ته بریدن

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

تخته زدن-پنبه زدن

چاخان پاخان-دروغ
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

تُف به دهن-حیرت زده

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

 

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

اشک کوه-یاقوت-لعل

 

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

خوش بنیه-سالم و قوی

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

بخار-توانایی-شایستگی

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

 

جلز-نگا. جز

 

جَخت-متضاد صبر

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

دل و دماغ-دل و حوصله

دستشویی-توالت-مستراح

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

 

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

احدالناس(کسی، فردی)

 

پا به رکاب-آماده ی رفتن

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

 

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

آلکلی(معتاد به الکل)

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

ته خوار-بچه باز

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
چاچول باز-حقه باز-شیاد

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

پنج دری-اتاقی که پنج در دارد

ادرار کوچک-شاش

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

آب آتش مزاج(می سرخ)

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

رفتگار-رفتنی-مردنی

حکیم جواب کرده-یتیم

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

رو انداز-لحاف

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

زبان کوچکه-زبان کوچک

دود-دخانیات-مواد مخدر

چرب دست-ماهر-زبر دست

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

رضا شدن-راضی شدن

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

 

اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

 

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

چپری آمدن-زود آمدن

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

چپ-لوچ-مخالف حکومت

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

به تور زدن- به تور انداختن

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

حرام و حرس-ریخت و پاش

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

پشه زدن-نیش زدن پشه

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

زیر دست-تابع-فرمان بردار

 

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

خشکه بار-نگا. خشکبار

چِخه-نگا. چِخ

ریش شدن-ریش ریش شدن

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

 
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

دان-دانه-چینه

با متانت-با وقار

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

پله خوردن-دارای پله بودن

جیش-ادرار در زبان کودکان

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

دور از شما ب-لانسبت

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

 

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

باربند-جای نهادن و بستن بار

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

اله و بله-چنین و چنان

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)
خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

از زبان افتادن(لال شدن)

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

ابوقراضه-ابوطیاره

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

دوخت و دوز-خیاطی

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

 

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

چوب سیگار-نی سیگار

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

پسله-جای پنهان-در نهان

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

آواز دادن(خواستن)

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

 

اله و بله(چنین و چنان)

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

 

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

بازرس-مامور بررسی و کنترل

رومیزی-منسوب به میز

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

بی ریخت کردن-کتک زدن

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

 
چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

دوخت و دوز-خیاطی

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی
بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
خسارت دیدن-زیان دیدن
پورت-سر و صدا-داد و فریاد

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

بمیرم-قربان بروم