برگزیده

مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه قسمت 146

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

باربند-جای نهادن و بستن بار

تپق-گرفتگی زبان

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

دان-دانه-چینه

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

حَب-قرص

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

 

تب و تاب-سوز و گداز

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن
اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)
رسانه-وسیله ی ارتباطی

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

جِر-اوقات تلخی-لج
آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب
بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

پوشک-کهنه ی بچه

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن

خاکه-خرده ی هر چیزی

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

چشم زهره-ترس

چین و خم-پیچ و تاب

تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن

دخالت کردن-در آمدن در کاری

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
آکله فرنگی(سیفلیس)

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

دومندش-دوم از آن

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

 
خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

آبِ سیاه(نیمه کوری)

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

آخرین تحویل(قیامت)

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

 

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

 

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن
حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

 

پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

چار میخ-اذیت و آزار سخت

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
خرجی-پول لازم برای گذران روز

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

 

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

 

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

آن سفر-آن بار-آن دفعه

 
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن

الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

 

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

آشنا روشنا-دوست آشنا

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن
هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

خیک محمد-آدم چاق و فربه

 
بیرون رفتن-به توالت رفتن

زار زار-گریه ی شدید

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

خودمانی-صمیمی-یکدل

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

آخش درآمدن-از درد نالیدن

چشم گود شدن-لاغر شدن

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

از سر نو-دوباره

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن
خودمانی-صمیمی-یکدل

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

پاشیر-گودال پای شیر آب

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

درد گرفتن دل از اسهال

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

پا در رکاب-حاضر و آماده
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی
خرجی-پول لازم برای گذران روز

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

افسارگسیخته-سرکش

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

ته گرفتن-سوختن غذا

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

 

زبان تر کردن-سخن گفتن

دیر کرد-تاخیر-تعویق

رفتگار-رفتنی-مردنی

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

آب آتش زده-اشک

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

حالی کردن-فهماندن

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

تُف کار-بچه باز

دمدمی مزاج-دمدمی

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

اله و بله(چنین و چنان)

(به زبان کودکان) زخم شدن

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

تمام و کمال-کامل-به تمامی

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

خیط کردن-نگا. خیت کردن

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

چار طاق-به طور کامل

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

چغلی کردن-شکایت کردن

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

خایه دار-با جرات-شجاع
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

حال و بار-وضع زندگی

 

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

دلمه-لخته-منعقد-سفت شده

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

آلکلی-معتاد به الکل

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

چُرت-خواب کوتاه

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

چاره-درمان
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

دل رحم-مهربان

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

حرف پوچ-سخن بی معنی

دندان-گاز

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین
جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی

پیشنهاد-طرح

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

آبِ سیاه(نیمه کوری)

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم
خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

افسارگسیخته(سرکش)

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن
خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

چوروک خوردن-چین برداشتن

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

دانه دانه-یک یک
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

باب شدن-معمول و رایج شدن

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

دریافتی-حقوق

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

دُم کلفت-پول دار-مقتدر
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

خایه-بیضه-جرات

خربان-صاحب خر-خرکچی

با کسی بحث و مجادله کردن

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
الحق و الانصاف-انصافن-حقن

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

خش-صدای گرفته-خراش

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

 

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن

حال کردن-لذت بردن

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه

 
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

انگشت کردن-انگشت رساندن

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

جُربزه-قدرت-توانایی

دست باف-بافته با دست

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

ازدست‌رفته-عاشق

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

این سفر-این بار

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

جفتک زن-لگد زن

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

 

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

پُر کار-فعال-با پشتکار

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
اهل آن کار (کار بد)

رودل-سنگینی معده

آب و خاک(میهن، دیار)

حاجی ارزانی-گران فروش

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

آب نخوردن(درنگ نکردن)

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

(به زبان کودکان) زخم شدن
رکاب دادن-راهی جایی شدن

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

آبِ سیاه-نیمه کوری

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

دنباله رو-پی رو-مقلد

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

پا به رکاب-آماده ی رفتن

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب

بمیرم-قربان بروم

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت
بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق
دم موشی-هر چیز باریک و دراز

پیاله فروشی-میخانه

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

دو کرپا-چمباتمه
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

حیوانی-نگا. حیوانکی

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

چراغان شدن-جشن گرفتن

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

دَم نقد-آماده-حاضر

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

خنکای صبح-سحرگاه

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

خُردینه-بچه ی خردسال

پیش رس-زود رس
زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

دود گرفتن-پُک زدن

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

آتش بی‌باد-ظلم-می

پُر کار-فعال-با پشتکار
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

خشک و خالی-مختصر و ناچیز

تیر در کردن-تیراندازی کردن

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

پُخت کردن-پختن

خورده برده-ملاخظه و پروا
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

چرب دست-ماهر-زبر دست

دوش فروش-ربا خوار

در چاه افتادن-فریب خوردن

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

در زدن-کوبیدن در خانه

تنگ بودن وقت-دیر شدن

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

از زبان افتادن-لال شدن

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

تخته پوست-زیرانداز پوستی

 

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

بد اخم-عبوس و ترشرو

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن

 
 

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

تا-لنگه-همتا

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

 

بی فک و فامیل-بی کس و کار

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

زیر دُم سُست-زن منحرف

پایین دست-طرف پایین

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

دست من و دامن تو-دستم به دامنت
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

داوطلب-خواستار-نامزد

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

خستگی در کردن-استراحت کردن

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

راه مکه-کهکشان

به لج انداختن-به لجاجت انداختن

خبر-گزارش رویداد

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

خرسک-نوعی فرش

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

دلسوز-غمخوار

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

چارک-یک چهارم

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

دور و دراز-فراخ و وسیع

چار چشم-کسی مه عینک می زند

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

 
خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

به حساب-مثلا-یعنی

تند و تیز- تند تیز

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

ادا اصول(ادا اطوار)

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

آخرین تحویل-قیامت

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

 
تیر کردن-نشان کردن
ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت